حرف الحاء مع الألف:
حالوما: اسم سرياني ابوخلسا است.
حافرالمهر: سورنجان است.
حافظ النفط: تين است چه مانع صعود اوست.
حابس الجوز: نوره است چه حفظ جوزبوّا از فساد ميكند.
حافظ الكافور: فلفل است.
حافظ الموتي و حافظ الأجساد: قطران است.
حافظ النحل و حافظ الأطفال: فرفيون است.
حالق الشعر: جالينوس گويد زرنيخ است و بعضي گويند حجرالقيشود و بعضي گويند فاشرا است.
حالاس: اسم يوناني اسفنج است.
حالبي: اطراطيقوس است.
حافر: سمّ حيوانات است.
الحاء مع الباء:
حبق: به عربي اسم گل نبات مابين شجر و گياه خوشبو است و از مطلق او مراد فودنج برّيست.
حبق الفيل و حبق القنا: مرزنجوش است.
حبق الرّاعي: برنجاسف است.
حبق قرنقلي: فرنجمشك است.
حبق اترجي و حبق ترنجاني: بادرنجبويه است.
حبق البقر: بابونج است.
حبق خراساني: بقلة خراسانيه است.
حبق صعتر و كرماني و حبق بستاني: شاهسفرم است.
حبق نبطي: حماحم است.
حبق التّمساح و حبق الماء: فودنج نهريست.
حبق الشّيوخ: مرو است.
حبق جبلي: فلقمون است.
حبق النهر: لوسيماخیوس است.
حب البقر: کرسنه است.
حبر: مداد است.
حبّ القلقل: در حرف قاف مذكور ميشود.
حبق ريحاني: شيح است.
حبّ القنب: شهدانج است.
حباقا: حندقوقاي برّيست.
حبّ الحنكلا: حب السّمنه است.
حبّ اللهو: كاكنج است.
حبّ الدهمست: حبّ الغار است.
حب المدوّر: كرم دانه است و آن ثمر مثنان است.
حبّ الفهم: بلادر است.
حبّ الرشاد: تخم نوعي از جرجير است كه حرف نبطي نامند.
حبّ البطم: حبّه الخضرا است.
حبّ الوز: لسان العصافير است.
حبّ الرشا: برزالحمّاض است.
حب الفقد: تخم فنجنگشت است و گويند ثمر بكمون است.
حبّ سجستاني: دانة قاقله است.
حبّ خطائي و حب السّلاطين: دند است.
حبّ النافوخ: به لغت بغداد بيخ دلبوث خشك است.
حبّ الأثل: عذبه است.
حبّ العرعر: ابهل است.
حب الصّراط: مازريون است.
حبّ العروس: كبابه است و گويند تخم نيلوفر است.
حبّ حلوه: انيسون است.
حبّ العصفور: دبق است و گويند اثلق است.
حب القنا: عنب الثّعلب است.
حبن و حبين: دفلي است.
حبل المساكين: لبلاب است.
حبحب: به لغت اهل مكّه بطيخ هنديست.
الحاء مع الثاء:
حثلم: به ثاء مثلثّه درد روغن است.
حثره: غورة انگور است.
حثرما: به سرياني نعناع است.
الحاء مع الجيم:
حجرالأسود: به اصطلاح اهل صناعت موي سر است.
حجراليرقان: حجرالخطاطيف است.
حجرالزّنار و حجرالأصم: حجرالنّار است.
حجرالپادزهر: حجرالحيّه است.
حجر السّم: پادزهر معدنيست.
حجران: به اصطلاح اكسيريان طلا و نقره است.
حجراللّازورد: لاجورد است.
حجرالحديد و حجرالهنود: حجر مغناطيس است.
حجرالعاج: حجر اعرابي است .
حجر لحاقيطوس: حجر غاغاطيس است.
حجرالماء: سنباذج است و گويند اسم شبه است.
حجرالمصفي: شبه است.
حجرالاثدا: حجرالمس است.
حجرالدم و حجرالطور: شادنج است.
حجرالنور وحجرالرّوشنایي: ارشد است.
حجر عراقي: حجرالمحك است.
حجر مشويّه: كلس است.
حجرالنّساء و حجرالماسكه و حجرالولاده: اكتمكت است.
حجرالهبت و حجرالنّسر و حجرالعقاب: حجراليسر و حجرالبحري را شامل است.
حجرالشّقاق و حجرالشّعر: حجرالقيشور است و حجرالرّجل و حجرالحكّاك نيز نامند.
حجر شجري: بسّد است.
حجرالتّيس: پادزهر حيوانيست.
حجرالبلور: بلور است.
حجر حديدی: خماهان است.
حجرالزيتون: حجراليهود است.
حجر افروي: حجرالأفروج است.
حجرالزّيبق: زنجفر مخلوق است.
حجل: قيح است.
حجرالأسيوس: اسيوس است.
الحاء مع الدّال:
حديد الصّيني: خماهان است.
حد: جلنار است.
حدج: حنظل است.
حدقي: هر گلي كه مستدير و شبيه به چشم باشد.
الحاء مع الرّاء:
حرجوان: ملخ بي بال است و در جراد مذكور شد.
حرزه البقر: حجرالبقر است .
حرزه الحمار: حجرالحمار است.
حرجل: ملخ بزرگ سبز است
حريث: به ثاي مثلّثه مارماهي است.
حريق املس: به لغت اندلس حلبوب را نامند.
حر: به ضمّ حاء خاك خالص و به كسر و فتح حاء خاك سنگدار است.
حريضه: طعامي است كه به فارسي كاچي گويند.
حرمل ابيض و حرمل عربی: قسمي از حرمل است و مذکور شد.
حرمد: طين سياه است و آنچه لون و رايحة او متغيّر شده باشد.
حرمط: اسم عربي آزاد درخت است.
حرمانه: اسم نبطي مريافلن است كه حزنبل نيز گويند.
حرشا و حرثا: به شين و ثاء مثلّثه خردل برّيست.
حرض: اشنان است.
حرير: ابريسم است.
حرنقان: اسم مشك است.
حرب: طلع است.
حراب: اسم عربي اشترغاز است.
حرزالشّياطين: علف آطريلال است.
حربه: لوعجيدیطوس است.
الحاء مع الزّاء :
حسل: به كسر اوّل و سكون ثاني اسم بچة سوسمار است.
حسكه: به لغت مصر بستيباج است.
حسن لبه: اسم فارسي حصي لبان است.
حسن يوسف: اسم فارسي حاشيش است.
الحاء مع الشين:
حشيشه العقرب: صامريوماست و به لغت حجاز بولامونيون است.
حشيشه الكلب: فراسيون است.
حشيشه البرص: گياه آطريلال است.
حشيشه الخراسانيه: وخشيزك است.
حشيشه الطّحال و حشيشه الدّود: اسقولوقندريون است و حيواني را نيز به اسم اخير نامند كه در قديم مشهور به اربعه و اربعين بوده والحال سبعه و سبعين خوانند.
حشيشه السّلحفاه و حشيشه اللّحاه: آلسن است.
ملوكي ميكنند و او جالي و مورث صحت و طراوت است.
حشيشه الاورام: امدريون است.
حشيشه السلطان: حرف ابيض است.
حشيشه الأسد: اسدالعدس است.
حشيشه السعال: فنجريون است.
حشيشه الأفعي: بلسكي است.
حشيشه السنور: بادرنجبويه است.
حشفيفل: شقاقل است.
الحاء مع الصّاد:
حاء مع الفاء و حاء مع القاف و حاء مع اللام:
حفا: به فاء اسم عربي بردي است .
حفج: به فتح حاء و سكون فاء اسم رودهايست كه به فارسي شيردان و هزارخانه گويند.
حقوق: به قاف اسم بقلهالحمقاء است.
حقين: اسم ماست است.
حق قوشي: اسم تركي صافر است.
: نوعي از يتوعات و برگش مثل برگ زيتون و شير او جهت ثاليل نافع است .
حلیفه: حزاء برّی است.
حلیمو: اسم فارسی بیخ حماض برّی است.
حلال: مصطکی است.
حلم: قراد است به ضم قاف.
حلباب: لاغيه است و گويند لبلاب است.
حل: به لغت حجاز سمسم غير مقشّر است و به لغت اكسيريان زيبق را نامند.
حلاق الشّعر: نوره است.
حلحل و حلاحل: بصل است.
حلوسيا: كتيرا است.
حلاوينون: اسم يوناني ماميثا است.
حلواي قبيده: اسم فارسي ناطف است.
حلواي زلبیا: اسم فارسي زلابيه است.
الحاء مع الميم:
حمّر: به تشديد ميم و به ضمّ حاء به لغت حجاز تمر هندي است و قفراليهود را نيز نامند.
حمض الأمير: به لغت مغربي خسك است.
حماض جبلي: حماض بري است.
حماض شهري: حماض بستانيست.
حماض سواقي: حماض مائيست و حمّاض البقر نيز گويند.
حمض: اسم مجموع اشجاريست كه ملوحتي داشته باشد و گويند مخصوص اشنان است.
حمارالبيت و حمار قبان: هربه است.
حمص الكرسني: حمص بري است
حمضيض: نوع صغير حماض است شبيه به سه برگه و در تنكابن ترش واش نامند.
حماض الأترج: ترشي ترنج است.
حماض الأرنب: كشوث است.
حمرالارض: خراطين است.
حمحم: نبات جبّه است و به خاء معجمه نيز آمده و به لغت شام و ديار بكر اسم لسان الثور است.
حماظ: نوعي از جميز است .
حمل و حملان: به فارسي برّه نامند و در لحوم مذكور ميشود انشاءالله تعالي.
حميرا: اسم عربي ابوخلسا است و به كسر حاء اسم فسافس است.
الحاء مع النّون:
حنطة رومي: خندروس است.
حناي قريش: حزازالصّخر است.
حناي مجنون: به لغت مصر وسمه است.
حنقه و حنقا: به لغت اندلس حشيشه الزجاج است.
حناءالغزاله: به لغت مصر ابوخلسا است.
الحاء مع الواو:
حوص: قسب است.
حومر: تمر هنديست.
حوت: سمك است.
حور هندي: مريحه است.
حومانه: اسم عربي طرفين است .
حواري: آرد گندم بسيار نرم سفيد است.
حوجم: اسم عربي گلسرخ است.
حوران و حومران: طرخون است.
حور اسفندار: حماحم است.
حوك: بادروج است .
حوت الشر: شفنين بحريست.
الحاء مع الياء:
حيّ: به لغت اكسيريان زيبق است .
حيوت الموتي: فطران است.
حيصل: بادنجان است.
حيفا: حشيشه الزجاج است.
حيومون: اسم يوناني باقلي است.
حيوس: طين حنا است.
حيّ العالم: ابرون است.
منبع : کتاب تحفه حکیم مومن