loading...
رود بیسر
تفرجگاه بازدید : 55 سه شنبه 16 اردیبهشت 1404 نظرات (0)

چگونه آهسته آهسته عاشق شويم؟

شايد بتوانيم از عشق به عنوان قديمي‌ترين مفهوم بشري ياد کنيم و حتي ممکن است گاهي در حيوانات نيز رفتارهايي ببينيم که بشود آنها را عشق تلقي کرد

عشق از آن واژه‌هايي است که ابهامات زيادي دارد و تعاريف بسياري از آن کرده‌اند. يکي از مباحثي که با عشق مطرح مي‌شود، بحث دوست داشتن است و برخي اين دو را يکي مي‌دانند، ولي به نظر مي‌رسد که عشق چيزي فراتر و بيشتر از دوست داشتن باشد، چرا که ما خيلي‌ها را دوست داريم اما عاشق آنها نيستيم و خيلي‌ها هم هستند که نسبت به آنها کشش داريم ولي لزوما آنها را دوست نداريم و وقتي نيستند براي ما مهم نيست. به همين دلايل مي‌توانيم بگوييم بين دوست داشتن و عشق تفاوت وجود دارد.

اصغر فروع‌الدين‌عدل، دکتراي روان‌شناسي و خانواده‌درمانگر در اين باره مي‌گويد: عشق؛ احساس‌ يا هيجان مثبتي است که اگر انسان تجربه‌اش کرده باشد، آن را دوست دارد. انسان‌ها هم از عاشق شدن و هم از معشوق بودن لذت مي‌برند، چرا که هيجان عشق خوشايند است. برخي عشق را يک پديده ناسالم مي‌دانند و فکر مي‌کنند اين مقوله فرا رفتن يا خارج شدن از هنجارهاست، اما بايد گفت که هم عشق سالم وجود دارد و هم عشق ناسالم. انسان‌ها دوست ندارند تنها باشند و اين حس انسان را از تنهايي مي‌رهاند، چرا که تنهايي احساس ناامني به ما مي‌دهد، ولي با کسي بودن و حتي فکر با کسي بودن به ما آرامش مي‌دهد. نياز به صميميت و ارضاي نياز‌هاي عاطفي ما را به سمت ارتباط با افراد مي‌کشاند.
 

عدل مي‌افزايد:
بخش رواني انسان از تفکر و هيجان و رفتار تشکيل شده است و در عشق اين سه با هم به شکل پيچيده‌اي ترکيب شده‌اند و کار مي‌کنند. هم جنبه‌هاي شناختي و فکري و هم جنبه‌هاي هيجاني و هم ابعاد رفتاري عشق بشدت اين سه حوزه را درگير مي‌کند و زندگي ما را تحت‌تاثير قرار مي‌دهد.

ما وقتي مي‌توانيم عاشق شويم که با احساس‌هاي خودشيفتگي و خودفريفتگي‌مان کنار بياييم و بر آنها غلبه کنيم تا بتوانيم به کسي فکر کنيم و او را وارد زندگي خود کنيم. اگر مي‌خواهيم عشق سالم داشته باشيم بايد بتوانيم تنها هم زندگي کنيم. انساني که مي‌تواند تنها زندگي کند و با تنهايي خود کنار بيايد، بهتر مي‌تواند در روابط خود با عشق وارد شود و اگر کسي تنهايي برايش يک فاجعه باشد، ممکن است در رابطه عاشقانه‌اي ناسالم وارد شود.

دکتر عدل، عشق را قابليت دروني اهداي بخشي از وجود خود به افراد يا حتي به عقايد و آرمان‌ها به جاي خودخواهي و حفظ همه چيز براي خود مي‌داند. در اين تعريف عشق فراتر از انسان‌ها رفته و ممکن است انسان عاشق يک آرمان يا عقيده باشد.
جنبه‌هاي جذابيت
وقتي صحبت از عشق و دوست داشتن مي‌شود يعني دو نفر به طرف هم جذب مي‌شوند. جذب افراد به هم داراي جنبه‌هايي است که هر چه در انسان‌ها بيشتر باشد احتمال جذب شدن آنها به هم بيشتر خواهد بود.
 

عدل اين جنبه‌ها را اين‌گونه مي‌شمرد:
اول، جذابيت جسماني: دو فرد بايد براي هم جذابيت ظاهري داشته باشند که اين جذابيت لزوما زيبايي نيست، ممکن است فردي که زيبا نيست به دل فردي بنشيند و به اصطلاح دلنشين باشد. انسان‌ها به افرادي که برايشان جذابيت جسماني دارند بدون اين‌که اطلاعات ديگري از آنها داشته باشند، ويژگي‌هاي مثبت‌تري را نسبت مي‌دهند و بيشتر به سمت آنها جذب مي‌شوند.

دوم، مجاورت: انسان‌هايي که در يک منطقه زندگي مي‌کنند، احتمال اين‌که به هم علاقه‌مند شوند بيشتر است. اشتراک در محل زندگي، محل تحصيل، محل کار با تعداد ديدارها و برخوردها و امکان علاقه‌مند شدن رابطه مستقيم دارند. البته امروز با وجود اينترنت و... اين جنبه تحت‌تاثير قرار گرفته است اما با اين حال باز هم از جنبه‌هاي جذابيت محسوب مي‌شود.

سوم، شباهت: هرچه انسان‌ها از لحاظ جسمي، عاطفي، اخلاقي، عقيدتي، هوشي، فرهنگي و... شباهت‌هاي زيادي به هم داشته باشند به احتمال بيشتري جذب همديگر خواهند شد.

جنبه‌هاي ديگري نيز نظير باکفايتي، باهوشي، جايگاه اجتماعي و تحصيلات بالا، طي کردن اوقات خوش با هم، داشتن مهارت‌هاي شنيدن، محبوبيت و دلنشيني و گاهي متفاوت بودن هم مي‌تواند در جذابيت‌تاثير داشته باشد.
 

چند نکته راجع به عشق
عشق ويژگي‌هايي دارد که در همه مشترک است و به قول دکتر عدل اين ويژگي‌ها عبارتند از:

1ـ دلبستگي و نياز به يکديگر (زندگي بدون او برايم سخت است).

2ـ اهميت داشتن (حاضرم هر کاري برايش انجام دهم).

3 ـ ايجاد تحمل براي خطاهاي يکديگر (با اين که از کارش ناراحت شدم اما چون عاشقش هستم او را مي‌بخشم).

4ـ اعتماد و امنيت به‌طوري که مي‌تواند رازهايش را براي او بگويد (من هر حرفي را به او مي‌گويم و در کنارش احساس امنيت مي‌کنم).

به گفته اين روان‌شناس، اينها ويژگي‌هايي است که وقتي عاشق مي‌شويم در ما ايجاد مي‌شود. اما به غير از اين ويژگي‌ها عاشق شدن در ما احساس‌هاي مثبت و منفي نيز ايجاد مي‌کند که مي‌توان احساس‌هاي مثبت را مانند شادي و شور و نشاط که معمولا در اوايل عاشق شدن اتفاق مي‌افتد، تجربه کرد و احساس‌هاي منفي نيز مثل دلتنگي و بي‌قراري و عدم تمرکز بر کار و درس و... گاهي نيز احساس‌هاي دوسوگرا و متناقض مثل عشق و نفرت که بيشتر در زن‌ها پيش مي‌آيد اتفاق مي‌افتند.

عدل مي‌گويد: معمولا افراد عشقشان را به اين اشکال به هم ابراز مي‌کنند؛ ابراز محبت، تبادل پاداش‌ها و کارهايي که براي هم مي‌کنند، حمايت‌هاي عاطفي و اخلاقي و صبر و تحمل در قبال کارهاي ناخوشايند طرف مقابل. با اين حال با توجه به معاني و تعابيري که ما از عشق داريم، مي‌توانيم با اين خطرات نيز مواجه شويم که شامل هوس، درگير شدن با فرد نامتناسب، نديدن عيوب، ماجراجويي، تبديل کردن رابطه به يک درام و ادامه دادن رابطه به رغم بدرفتاري‌هاي طرف مقابل مي‌شود.
 

عشق‌هاي ناسالم

دکتر عدل اظهار مي‌کند که بيشتر عشق‌ها ناسالم است. به دليل اين‌که بيشتر آدم‌ها گره‌ها و کمبودهايي در درون خود دارند که باعث افتادن آنها در روابط ناسالم مي‌شود.

در عشق‌هاي ناسالم ابراز عشق يا نياز فرد نسبت به رابطه بسيار شديد است. عشق‌هاي زودهنگام و شدت يافته معمولا مشکل ايجاد مي‌کنند.

فردي که فکر مي‌کند اگر معشوق کسي نشود، بسيار بدبخت و بيچاره است معمولا گرفتار عشق‌هاي ناسالم مي‌شود.

فردي که به طرف مقابلش حکم مي‌کند که تو بايد فقط عاشق من باشي و نمي‌تواني حتي به اشيا يا فعاليت‌هاي خود عشق بورزي نيز عشقي ناسالم را تجربه خواهد کرد.

عدل همچنين ادامه مي‌دهد: عشق بي‌قيد و شرط به طوري که (هر کاري کردم بايد مرا دوست داشته باشي)، عکس‌العمل‌هاي تند در مواقعي که با عدم عشق متقابل روبه‌رو مي‌شويم، سيري ناپذيري در انتخاب عاشق و معشوق به طوري که فرد به يک نفر اکتفا نکند، ناتواني در عشق ورزيدن به‌طوري که فرد به‌‌رغم داشتن عشق نتواند آن را به شکل مناسب ابراز کند، ترس از پذيرفته نشدن و اين تفکر که من ارزش عشق را ندارم، ترس از وابستگي، اجبار در عشق متقابل به اين صورت که (چون من عاشق توام پس تو نيز بايد عاشق من باشي)، جلب ترحم و دلسوزي در رابطه مثلا با مريض جلوه دادن خود، توسل به تهديد در اجبار فرد به ايجاد رابطه مثل تهديد به خودکشي و... خواسته من به خواسته‌هاي تو و ديگران ارجحيت دارد (بايد هميشه مرا در اولويت قرار دهي) و من هميشه مهم‌ترين فرد در زندگي تو هستم همه اينها از مصاديق عشق‌هاي ناسالم است.

اين روان‌شناس، ريشه عشق‌هاي ناسالم را در بچگي و روابط ما با والدينمان مي‌داند و اضافه مي‌کند: وقتي نياز‌هاي ما در رابطه با والدين بخوبي ارضا نشود و محبت کافي نديده باشيم، به‌طور ناخودآگاه عشق به والدين را در بيرون جستجو مي‌کنيم و مي‌خواهيم کمبودها و معايبي که در روابط با والدينمان داشته‌ايم، در روابط عاشقانه خود جبران کنيم. رابطه‌ بين ما و والدينمان دلبستگي است. دلبستگي يک اتفاق است که بين کودک و مراقب مستقيمش که معمولا مادر است، مي‌افتد. اين دلبستگي مي‌تواند به اشکال مختلف باشد و نسبت به شکل آن در ما مشکلاتي ايجاد کند يا باعث رشد ما شود.

عدل انواع دلبستگي را اين‌گونه توضيح مي‌دهد:
دلبستگي ايمن: وقتي ما با والدين خود دلبستگي ايمن پيدا مي‌کنيم که محبت و مراقبت و صميميت و اعتماد بين ما برقرار است و والدين تمام نياز‌هاي عاطفي کودک خود را ارضا مي‌کنند (البته اين روند در سنين مختلف متفاوت است و تقريبا تا 2 سالگي به تمام نياز‌ها بايد پاسخ مثبت داد و بعد از آن شکل پاسخ به نياز‌ها متفاوت مي‌شود) در اين حالت ما در بزرگسالي به‌طور مناسبي وارد روابط مي‌شويم، چرا که با والدين خود مشکلي در زمينه دلبستگي نداريم.

دلبستگي دوري جو: اما اگر والدين پر توقع، بي‌اعتنا و عيب‌جو داشته باشيم در روابط خود نيز دچار شک و ترديد به محبت و احساس افراد مي‌شويم، چرا که همواره به احساس والدين خود نيز نسبت به خودمان مشکوک بوده‌ايم.

دلبستگي مقاوم: اگر والدين غيرقابل پيش‌بيني و غيرمنصف باشند، احساس‌هاي شديد که در پس آن حسادت و ترس و خشم است در بزرگسالي حاصل مي‌شود.

هرگونه مشکلي در روابط ما با والدينمان در دوران بچگي روي روابط ما در بزرگسالي تاثير مي‌گذارد. اگر کسي در ارتباط عاشقانه‌اش دچار مشکل است، بايد ارتباطش را با والدينش در کودکي و بزرگسالي بررسي کند و مشکلات را حل کند، حتي گاهي نياز به روان‌درماني و بررسي گره‌هاي روحي در خردسالي لازم مي‌شود که بايد از يک متخصص کمک گرفت.

باورهاي غلط و عشق‌هاي بي‌سرانجام
دکتر عدل مي‌گويد: بسياري از افراد درباره عشق اشتباه فکر مي‌کنند و باورهاي غلطي در مورد آن دارند که باعث بروز مشکل در روابط آنها مي‌شود که برخي آنها عبارتند از:

1ـ عشق حقيقي بر همه چيز فائق مي‌آيد.

(عشق که باشد همه چيز مهياست و هر اختلافي را مي‌توان حل کرد).

2ـ عشق در نگاه اول.

(من با اولين نگاه عاشق او شدم).

3ـ عشق فقط يک بار.

(فقط يک فرد وجود دارد که نيمه گمشده من است و اگر رابطه‌ام با معشوقم به هم بخورد ديگر کسي نيست که بتوانم با او ارتباط برقرار کنم).

4ـ معشوق مسوول برآورده کردن همه نيازهاست.

(معشوق من بايد تمام نيازهاي من را بر طرف کند و بايد جاي همه کس را برايم در زندگي پر کند، به‌طوري که من ديگر نيازي به دوست و خانواده و... نداشته باشم).

5 ـ جاذبه جنسي همان عشق است.

اين روان‌شناس مي‌گويد: برخي عشق‌ها بي سر انجامند مثل عشق نابرابر و يکطرفه. عاشق توانايي‌هاي بالقوه شدن (فردي که با هوش است ولي بيکار)، عشق به عنوان نجات طرف مقابل (عاشق افراد ناتوان شدن براي کمک به آنها مثل يک فرد معتاد)، عشق به عنوان معلم و شاگردي (يادگيري يک طرفه از يک فرد)، عشق به دلايل بيروني (تحت فشارهاي اجتماعي و خانوادگي)، عشق با حداقل تفاهم (بدون هيچ چيز مشترک)، انتخاب براساس کمبودهاي روابط قبلي (مقايسه با رابطه‌هاي قبلي)، عشق بدون دسترسي به معشوق (عاشق کسي شدن که در کشور ديگري زندگي مي‌کند)، اين عشق‌ها به احتمال زياد به سرانجام نمي‌رسند و افراد را دچار مشکلات متعددي در روابط و زندگي مي‌کنند.

وقتي به عشق فکر مي‌کنيم هميشه داستان‌هاي زيبا و افسانه‌هاي عاشقانه به يادمان مي‌آيد، اما بايد به ياد داشته باشيم که عشق در زندگي واقعي با عشق در فيلم‌ها و داستان‌ها متفاوت است و ممکن است گاهي زندگي ما را بسيار لذت‌بخش يا بسيار زجرآور کند، پس کمي آهسته‌تر و محتاط‌تر در مسير پر خطر عشق گام برداريم.


ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 74
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 26
  • آی پی دیروز : 8
  • بازدید امروز : 35
  • باردید دیروز : 9
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 44
  • بازدید ماه : 71
  • بازدید سال : 1,487
  • بازدید کلی : 19,571